اشارت فرمود، في الحال غل وبند بيفتاد. آن حضرت فرمود: اى زهرى اين حال را مشاهده كردى؟ من به اختيار همراه ايشان مى روم وشب سوم انتظار بكشيد كه بازگردم.
ايشان روانه شدند وشب سوم مؤكلان كه همراه آن حضرت بودند برگشتند وپرسيدند كه آن حضرت به مدينه آمد، از ايشان پرسيدم كه: قصه او چون بود؟
گفتند: ما صباح برخاستيم ديديم كه غل وبند آنجا افتاده وآن حضرت نيست. بعد از آن من عازم شام شدم. چون پيش عبد الملك در رفتم احوال حضرت از من سؤال كرد. من حكايت بازگفتم. عبد الملك گفت: بلى او همان روز نزد من آمد. در وقتى كه من تنها بودم در خانه نشسته، من از او بترسيدم. گفت: با من چكار دارى؟ من گفتم: مرا با تو هيچ كارى نيست. تو چه حاجت دارى؟ گفت: حاجت من آن است كه ديگر مرا طلب نكنى ومزاحم نشوى. من گفتم: به سلامت بازگرد. زهرى گفت: من گفتم: يا امير المؤمنين! علي بن الحسين به عبادت پروردگار خود مشغول است واصلا ميل خلافت ودنيا ندارد، عبد الملك گفت: خوشا امثال او. در اين فقره بدان اشارت بود.
صاحب المناقب والمزايا الجمة آن حضرت صاحب منقبتها ومزيتهاست كه آن موجب راحت مسلمانان است، ومؤمنان بدان مناقب ومزايا راحت مى يابند وشادكام مى گردند. زيرا كه هر كس كه ذكر مناقب سيد وپيشواى خود بشنود، شادكام گردد وآسايش يابد.
أبي الحسن علي الاصغر بن الحسين زين العباد وسيد العباد ذي الثفنات السجاد كنيت آن حضرت ابوالحسن است، همچو كنيت حضرت امير صلوات الله عليهما، آن حضرت را على اصغر مى گفته اند، زيرا كه حضرت امام حسين را دو پسر ديگر بوده، از آن حضرت بزرگتر. او را على اكبر نام بوده، ودر روز كربلا شهيد شده وآن حضرترا اولاد بوده وبزرگتر از همه اولاد او امام محمد باقر است. وپسر ديگر