3. ابوطاهر محمد پسر على: او كه نمايندگى امام حسن عسكرى (عليه السلام) داشت و از اين نظر قسمتى از وجوه و اموال را در اختيار داشت فريفتهء دنيا و متاع آن گرديد از تسليم آنها به محمد بن عثمان عمرى خوددارى نمود و خودش ادعاى وكالت و كفالت نمود، مردم معتقد شيعه، از اين عمل او تبرى و بيزارى جستند و او را مورد لعن و نفرت خود قرار دادند و توقيع نفرت و بيزارى از ساحت امام (عج) در مورد او بيرون آمد.
4. حسين بن منصور حلاج: يكى ديگر از مدعيان بابيت مى باشد، او در نامه اى كه به ابى سهل اسماعيل بن على نوبختى نوشته است، چنين مىنگارد:
من وكيل صاحب الزمان هستم او به گمان اين كه اعلام ادعاى وكالت آن هم، از ارباب فضل و دانش مى تواند موقعيت او را تثبيت كند اقدام به نامه نگارى نمود ولى نتيجهء معكوس داشت چون در پاسخ جواب ريشخند و استهزاء آمد:
" من در مقابل ادعاى بزرگى كه شما داريد، كار بسيار سهل و ساده را از شما مى خواهم من علاقهمند جوارى و كنيزكان ماهروى خويش هستم ولى پيرى و سفيدى مو، مانع وصلت مى گردد ناچارم هر روز موهايم را رنگ و خضاب كنم و درخواست عاجزانه دارم كه در مورد مشكى بودن رنگ موهاى من، اقدام عاجلى به فرمائيد كه ممنون خواهم بود. او پس از رسيدن نامه دريافت كه ابو سهل ادعاى او را به سخريه گرفته است او به قم آمد و اعلام كرد كه او سفير و وكيل امام (عج) است مردم قم اعلاميهء او را پاره كردند و عمل او را به سخريه گرفتند او در بغداد به دستور مقتدر در اثر ادعاهاى غير مفهومى كه داشت، كشته گرديد.
ديگر مدعيان: از ديگر مدعيان بابيت مى توان شلمغانى معروف به " ابن العزافر " و ابوبكر: محمد بن احمد بغدادى و احمد بن هلال كرخى (1) و با طول فاصله زمانى 13 قرن بعد ديگر سيد محمد على باب را به شمار آورد كه تجارتخانهاى به نام باب و بابيت را بنا نهادند تا وسيلهء ارتزاق و كمر بسته بودن خود و گمراهى و ضلالت مردم را فراهم آورند و