سپس افزود:
من فرزند فاطمهء زهرايم.
من فرزند بانوى بانوان جهانم.
من فرزند خديجهء كبرايم.
من فرزند آن كسى هستم كه سر عزيزش از قفا بريده شد.
من فرزند آن انسانى هستم كه لب تشنه از دنيا رفت.
من فرزند آن كسى هستم كه بدنش مدتى مدفون نگشت.
من فرزند آن كسى هستم كه عمامه و عبايش به غارت و يغما رفت.
من فرزند آن كسى هستم كه انس و جن حتى پرندگان در هوا، بر او گريستند.
من فرزند آن كسى هستم كه سرش به عنوان تحفه (به طاغوت زمان) اهداء شد.
من فرزند آن كسى هستم كه حرم و اهل و عيال او از عراق تا شام به اسارت برده شده است.
مردم، خداوند متعال (كه حمد و سپاس بر او باد!) ما اهل بيت رسالت را به بهترين صورت، امتحان و آزمايش نمود تا پرچم هدايت و تقوى را در خاندان ما قرار دهد و پرچم ضلالت و گمراهى را بيرون از خانوادهء ما برپا سازد ".
در برخى از كتابهاى تاريخ آمده است:
هنگامى كه سخن آن حضرت به اين مرحله از شور واقعى خود رسيد و امام مرتب در مقام معرفى خويش مفاخر خود را با كلمهء من، من اعلام مى فرمود، مردم ضجه و ناله سر دادند، يزيد هراسناك گرديد كه مبادا فتنه و آشوبى برخيزد، پس سخن او را قطع كرد و به مؤذن دستور داد تا اذان بگويد، هنگامى كه مؤذن صداى خود را با " ألله اكبر، ألله اكبر " بلند نمود، امام فرمود: خداوند بزرگ و با عظمت تر از هر چيزى است كه به ذهن مى آيد، هنگامى كه " أشهد أن لا إله إلا الله " سرداد، امام فرمود:
موى، پوست، گوشت و خونم به يكتائى خدا شهادت و گواهى مىدهد.
هنگامى كه شهادت بر مقام رسالت داد كه " محمد " فرستادهء خدا است امام (عليه السلام) از