معنى اين كلمه به پارسى: چون از گناهى يك بار عذر خواستى ديگر بار بسر آن عذر مرو، چه تازه كردن عذر تازه كردن گناه باشد، شعر:
عذر يك بار خواه از گنهى * كز دوبارست نقص، جاه ترا بسرعذر باز رفتن تو * تازه كردن بود گناه ترا كلمهء سى وهفتم - النصح بين الملا تقريع.
نصيحت در ميان انجمن سرزنش باشد.
معنى اين كلمه بتازى: من نصح اخاه على الملا من الناس فقد هتك ستره وافشى سره (1).
معنى اين كلمه به پارسى: هر كه دوسى را نصيحت كند تنها بايد كرد چه نصيحت در ميان مردمان فضيحت بود، شعر:
گر نصيحت كنى بخلوت كن * كه جز اين شيوهء نصيحت نيست هر نصيحت كه برملا باشد * آن نصيحت بجز فضيحت نيست كلمهء سى و هشتم - إذا تم العقل نقص الكلام.
چون تمام شود عقل بكاهد سخن.
معنى اين كلمه بتازى: المرء إذا تم عقله لم يتكلم الا به قدر الحاجة و لم يحم حول (2) الهذيان واللجاجة.
معنى اين كلمه به پارسى: هر كه را عقل تمام باشد در مجامع بيهوده نگويد، و ناپيموده نجويد، زبان خويش را از گفتار بىفايده نگاه دارد خاصه از سخنى گه زيان آرد، شعر:
هر كه را اندك است مبلغ عقل * بيهده كفتنش بود بسيار مرد را عقل چون بيفزايد در مجامع بكاهدش گفتار كلمه سى و نهم - الشفيع جناح الطالب.