كلمهء پنجاه و يكم - عبد الشهوة أذل من عبد الرق.
بنده شهوت ترست ذليل از بندهء درم خريده.
معنى اين كلمه بتازى: العبد المشترى قد يعزه مولاه وقد يكرمه من اشتراه اما عبد الشهوة فانه يكون ابدا في كل عين ذليلا مستحقرا، وفى كل قلب مهانا مستصغرا.
معنى اين كلمه به پارسى - هر كه در بند شهوت باشد او آن كس خوارتر باشد كه در بند بندگى باشد، زيرا كه وقت وقت خداوند را بر بندهء درم خريدهء خويش مهر آيد واعزاز كند او را، اما هرگز هيچ كس را به هيچ وقت بر كسى كه دربند شهوت باشد مهر نيايد مهر نيايد و او را اعزاز نكند، شعر:
هر كه او بنده گشت شهوت را * همست نفس خسيس و طبع لئيم بندهء شهوتست در خوارى * بتر از بندهء خريده بسيم كلمه پنجاه و دوم - الحاسد مغتاظ على من لا ذنب له.
حسد كننده خشم آلوده بود بر آن كس كه او را هيچ گناه نبود.
معنى اين كلمه بتازى: الحاسد غضبان على من لم يظهر منه جرم و لم يحدث منه ظلم، و ما غضب الحاسد على المحسود الا بسبب نعم ساقها الله إليه واياد افاضها عليه.
معنى اين كلمه به پارسى: حسود چون با كسى نعمتي بيند خواهد گه آن نعمت او را باشد و آن كس را نباشد و بدين سبب بر آن كس خشم آلود بود و او را دشمن گيرد و پيوسته در زوال نعمت او كوشد بىآنكه از آن كس جرمى پيدا آمده باشد يا جنايتى ظاهر شده، شعر:
هست مرد حسود آلود * بر كسى كو نكرد هيج گناه