به فكأنه لم ينله و لم يحز، و لم يظفر به و لم يفز.
معنى اين كلمه به پارسى: هر كه بظلم وفرهى كردن چيزى طلب كند غالب آنست كه آن چيز را بدست نيارد و بر آن ظفر نيابد، و اگر بنادر بدست آرد و ظفر يابد از آن چيز بر خوردارى وانتفاع نگيرد پس همچنان باشد كه ظفر نيافته بدان، شعر:
هر كه از راه بغى چيزى جست * ظفر از راه او عنان بر تافت ور ظفر يافت منفعت نگرفت * پس چنانست كان ظفر بنيافت كلمهء چهاردهم - لا ثناء مع الكبر.
نيست ثنا با كبر.
معنى اين كلمه بتازى: المتكبر لا تخلع عليه أردية الثناء، ولا تقطع إليه أودية الرجاء.
معنى اين كلمه بپارسى: هر كه متكبر باشد مردمان ثناى او نگويند و ولاى او نجويند، شعر:
هر كه را كبر پيشه شد همه خلق * در محافل جفاى او جويند وانكه برمنهج تواضع رفت * همه عالم ثناى او گويند كلمهء پانزدهم - لا برمع الشح.
نيست نيكوييى با بخيلى.
معنى اين كلمه بتازى: الشحيح لا يثبت على الناس الحقوق، فلا يلقى من الناس العقوق.
معنى اين كلمه به پارسى: مردمان نيكوى نگويند و طاعت دارى ننمايند آن كس را كه بخيل باشد از بهر آنكه از او خيرى نبينند ونفعي نگيريند، شعر:
هر كه را بخل پيشه شد دگران * نيست ممكن كه طاعتش دارند حق گزاريست طاعت و او را * نبود حق چگونه بگزارند