استراح من لا عقل له، قال لا بل مستراح من لا عقل له.
معنى اين كلمه به پارسى: هيچ بيمارى صعب تر از كم خردى نيست، بسبب آنكه مردم صحيح آن باشد كه از او افعال قويم و اعمال مستقيم صادر گردد، و هيچ كم خردى برين گونه نيست پس هيچ كم خرد صحيح نيست، شعر:
اى كه روز و شب از طريق علاج * در فزونى جسم و جان خودى پارهء درخرد فزاى كه نيست * هيج بيماريى چو كم خردى كلمهء سى و سوم - لسانك يقتضيك ما عودته (1).
زبان تو تقاضا كند تو را آنچه عادت كردهء تو آن را.
معنى اين كلمه بتازى: عود لسانك من القول اجمله ومن الخير اكمله، فانك ان عودته الشر لم تأمن ان تبدر منه أو تصدر عنه على موجب عادتك لا على موجب ارادتك كلمة شر تكدر كاسك بل تطير راسك.
معنى اين كلمه به پارسى: زبان را بنيك خوى بايد كرد، وبربد خوى نبايد كرد، چه روا بود كه بحكم عادت بر زبان در موضعى نازك از آن بد كه بر آن خوى كرده باشد كلمهء رود كه خداوند و زبان را زيان دارد، شعر:
بر نكو خوى كن زبانت را * كان رود بر زبان كه خوى كند خوى خود را چوبد گنى روزى * پيش خلقت سياه روى كند كلمه سى وچهارم - المرء عدو ما جهله.
مرد دشمن است آن چيزى را كه نداند.
معنى اين كلمه بتازى: المرء إذا لم يعرف علما قرع (2) مروته، ومزق (3)