معنى اين كلمه بتازى: من تعلق باذيال الياس، و قطع رجاءه من اموال الناس، عاش في دعة لا يشوبها نصب، وفى راحة لا ينوبها تعب معنى اين كلمه به پارسى: هر كه اميد از اموال خلق ببرد و در دنيا طمع تجمل و زينت ندارد پيوسته قرين راحت باشد وعمر در آسايش گذارد، شعر:
تا تو دل در اميد بستستى * هرچه رنج است جمله در دل تست چون بريدى اميد از دگران * هرچه آن راحتست حاصل تست كلمهء چهل و نهم - الحرمان مع الحرص.
نوميدى با حرص است.
معنى اين كلمه بتازى: كل حريص محروم وكل طماع مذموم.
معنى اين كلمه به پارسى: هر كه بر چيزى حريص ترو مولع تر، او از آن چيز محروم تروبى بهره تر، شعر:
اى كه حرص ماندهء شب و روز * باتن مستمند و با دل ريش از ره حرص دور شو زيراك * هر كجا حرص بيش حرمان بيش گلمهء پنجاهم - من كثر مزاحه لم يخل من حقد عليه أو استخفاف به. هركه بسيار شود مزاح أو، خالي نبود از كينهء برو يا استخفافى بدو.
معنى اين كلمه بتازى: من تعود المزاح حقد عليه الاكابر واستخف به الاصاغر.
معنى اين كلمه به پارسى: هر كه بسيار مزاح كند پيوسته بزرگان برو گينه ور باشند وخردان به دو استخفاف رسانند، و او هرگز از كينهء بزرگان واستخفاف خردان خالى نبود: شعر: هر كه سازد مزاح پيشهء خويش * گر أميرست پاسبان گردد در همه ديده ها سبك باشد بر همه سينه ها گران گردد