صاحبها والحسناء خاطبها (1).
معنى اين كلمه بپارسى: مؤمن هميشه طالب حكمه بود چنان كه كسى طالب گم كردهء خويش بود، شعر:
هر كه چيزى نفيس گم شودش * بسته دارد بجستنش همت جان آن كس كه مؤمن پاك است * هم برآن سان طلب كند حكمت كلمهء شصت و هفتهم - الشر جامع لسماوي العيوب.
بدى بهم آرنده زشتيها و عيبها ست.
معن اين كلمه بتازى: الشر يظهر مخازي القلوب، ويجمع مساوى العيوب.
معنى اين كلمه بپارسى: هر كه بدى كند خبث باطن او پيدا آيد و مردمان بر عيبهاى زشت او واقف گردند و آنچه در ذات اوست از انواع قبايح و اصناف فضايح جمله بدانند، شعر:
تا توانى مگرد گرد بدى * گر ترا هست طينت طاهر كزبدي فضل توشود پنهان * وزبدى عيب توشود ظاهر كلمهء شصت و هشتم - گثره الوفاق نفاق، وكثره الخلاف شقاق.
بسيارى موافقت نمودن نفاق بود بسيارى خلاف ورزيدن بود.
معنى اين كلمه بتازى: المبالغة في الوفاق نؤدى الى المراءاة والمنافقة، والمبالغة في الخلاف تؤدى الى المعاداة والمفارقة.
معنى اين كلمه بپارسى: هر كه موافقت كسى درقول و فعل بسيار كند و در آن باب مبالغت بيرون از حد نمايد مردم را از آن شبهت ريا وريبت نفاق افتد، و هر كه مخالفت كسى و در قول و فعل بسيار كند و در آن باب مبالغت از حد بيرون برد آن حال بعداوت انجامد و سبب مفارقت گردد، پس در موافقت و مخالفت مردمان طريق