فروته (1)، و ذم اربابه وعاب (2) اصحابه.
معنى اين كلمه به پارسى: هر كه علمى را نداند پيوسته در پوستين آن علم و عالم افتان بود، و اصحاب آن علم را مذمت كند و بد مىگويد، شعر:
مردمان دشمنند علمى را * كه زنقصان (3) خود ندانندش علم اگرچه خلاصه دين است * چون ندانند كفر خوانندش كلمهء سى و بنچم - رحم الله امرء عرف قدره و لم يتعد طوره.
رحمت كنادبر آن مردى كه بشناخت قدر خود و درنگذشت از حد خويش.
معنى اين كلمه بتازى: رحم الله امرء عرف انه من فطر من صلصال لا من سلسال، و خلق من ماء مهين لا من ماء معين، فلم يتكبر على اقرانه و لم يتجبر على اخوانه.
معنى اين كلمه به پارسى: مردم را چنان بود كه قدر خويش بداند و از اندازهء خويش درنگذرد تا هم از خالق رحمت يابد و هم از خلايق مدحت، شعر:
رحمت ايزدى بر آن گس باد * كه عنان در كف جنون ننهد قدر خود را بداند و هرگز * قدم از حد خود برون ننهد كلمهء سى و ششم - اعادة الاعتذار تذكير للذنب.
ديگر باره عذر خواستن ياد دادن بود مر گناه را.
معنى اين كلمه بتازى: إذا اذنبت ذنبا فلا تعتذر منه الا كرة واحدة ولا تستغفر منه الامرة فاردة، فان اعادة العذر مذكرة للذنوب، مقررة للعيوب.