حرص سوى محرمات كشد * خنك آنر كه حرص را بگذاشت گر نخواهى كه در حرام افتى * دستت از حرص مىببايد داشت كلمهء نوزدهم - لا راحة مع الحسد.
نيست راحتى با حسد معنى اين كلمه بتازى: الحسود يغتم بما يفيض الله من خيره على غيره، وخيرات الله الحاصلة في بلاده الواصلة الى عباده لا تنقطع ركائبها ولا تنقشع سحائبها فلاجل هذا لا يكون للحسود قط في الحياة طيب، و من الراحات نصيب.
معنى اين كلمة به پارسى: مردم (1) حسود پيوسته از نيكوييى كه خداى تعالى ديگران را داده باشد اندوهگين باشد و راحت عمر و لذت عيش نيابد، شعر:
از حسد دور باش و شاد بزى * با حسد هيچ كس نباشد شاد گر طرب را نكاح خواهى كرد * مر حسد را طلاق بايد داد كلمهء بيستم - لا محبة مع مراء.
نست دوستى بالجاج.
معنى اين كله بتازى.
اللجاج يورث العداوة، ويذهب من العيش الحلاوة.
معنى اين كلمه به پارسى: هر كه لجاج پيشه كند مردمان از دوستى او گربزند و از مجالست او بپرهيزند، شعر:
ابله است آنكه فعل اوست لجاج * ابلهى را كجا علاج بود * ابلهى را كجا علاج بود تا توانى لجاج پيشه مكن * كافت دوستى لجاج بود كلمهء بيست و يكم - لا سؤدد مع انتقام.