گر تو فهم مثنوى ميداشتى * كي زيان طعنه مى افراشتى گر چه سستيهاى استدلال عقل * مولوى در مثنوى كرده است نقل ليك مقصودش نبوده عقل كل * زانكه أو هادي است در كل سبل بلكه قصدش عقل جزئي فلسفي است * زانكه أو بي نور حسن يوسفى است وجواب قطب أولا مربوط بمطلب نيست چون كلام در پايه استدلال است كه بر يقين استوار است يا بر ظن نه در صحت حكم عقل وادراك أو است كه فرق گذاشته شود ميانه عقل كلى وجزئي.
وثانيا حكم عقل مطلقا مطابق با واقع است وصحيح است خواه جزئي وخواه كلى وآنچه باطل است حكم وهم است وميزان مائز ميان حكم عقل ووهم نيست مگر قانون استدلال پس هر ادراك وحكميكه عرضه شد برقانون استدلال ومطابق در آمد صحيح است وحكم عقل است والا حكم وهم است وباطل پس اسناد وملاك صحت وبطلان نيست مگر برهان كما اينكه مير (قدس سره) تنبيه بر آن فرموده أين تمام كلام است در رفع تنقيد از طريق استدلال بر گرديم ببيان حال كشف وشهودي كه شيخ زاهدى گيلانى مدح فائقي از آن نموده، ميگويم:
بعون الله تعالى ومشيته هرگاه پايه كشف وشهود بر علم ويقين باشد بايد تمام مكاشفات أهل كشف بصواب وبر حق باشد وحال اينكه ادعا كنندگان كشف وشهود در كشف وشهود خود مختلفند مثل اختلاف أهل استدلال پس ناچار بايد ميزاني در بين باشد كه صواب را از خطا امتياز دهد بديهي است كه نفس كشف ميزان صحت وبطلان نخواهد بود چون هريك بمصداق آية كريمه (كل حزب بما لديهم فرحون) از كشف خود خوشنود ميباشند پس بايد طرفين مراجعه نمايند بحكمي كه معتمد طرفين باشد.
وبديهى است كه حكمي كه مورد تصديق واعتماد طرفين باشد نيست مگر عقل كه حجت در أو بين است وحكومت وفيصله عقل نيست مگر بتطبيق بر برهان ودليل