به بيان روشنتر مى توان گفت همانگونه كه اعلميت شرط است، بدون شك و ترديد اعقليت هم شرط است، خصوصا زمانى كه مرجعيت تنها منحصر به فتوى نباشد و زمامدارى شئون اسلام و مسلمين را هم شامل شود همانگونه كه در روايات به اين امر تصريح شده است كه براى نمونه و تبرك دو روايت بيان مى گردد: روايت اول حديث معروف و مشهور حضرت باب الحوائج موسى بن جعفر (عليهما السلام) خطاب به هشام مى باشد كه در اصول كافى بيان شده است " يا هشام ما بعث الله أنبيائه ورسله إلى عباده إلا ليعقلوا عن الله، فأحسنهم إستجابة أحسنهم معرفة وأعلمهم بأمر الله أحسنهم عقلا وأكملهم عقلا أرفعهم درجة في الدينا و الآخرة " (1).
روايت دوم نيز در كتاب شريف كافى است و از پيغمبر اكرم (ص) بدين صورت روايت شده است: " قال رسول الله: ما قسم الله للعباد شيئا أفضل من العقل، فنوم العاقل أفضل من سهر الجاهل ولا بعث الله نبيا ولا رسولا حتى يستكمل العقل ويكون عقله أفضل من جميع عقول أمته " (2).
دلالت دو روايت شريفه فوق بر مطلب مورد بحث واضح است خصوصا با لزوم نسبت و شباهت هر چه بيشتر و بهتر نمايندگان انبياء و ائمه (عليهم السلام) با خود آنان و با توجه به نسبت بين عقل و علم، اين امر واضح تر مى گردد.
حال اگر يكى از اعلم بود و يكى اعقل، در رجوع به آن دو نفر، بايستى وجه امتياز هر يك را مد نظر داشت و به هر يك در جهتى كه اولى است رجوع نمايند و يا آن دو نفر با مشورت يكديگر عمل نمايند همانگونه كه ابن سينا در شفاء بيان كرده اگر چه در مثالى كه مى زند راه تاريكى و ظلمات را