اعلم ميت مورد نياز و ابتلاء او بوده از مجتهد ميت تقليد نمايد.
6 - اگر مقلد در حال بلوغ، حيات مقلد اعلم را درك كرده و التزاما يا تعلما تقليد نموده است، در صورتى كه اعلميت مجتهد اعلم ميت نسبت به مجتهد اعلم حى مسلم باشد، در مسائلى كه در زمان حيات مقلد اعلم مورد نياز بوده و به فتاوى وى عمل نموده، بايد بر تقليد خود باقى باشد و در بقيه مسائل اولى و احوط آن است كه مانند تقليد ابتدائى عمل كند.
7 - اگر مقلد در زمان حيات مقلد خود فوت شود، حكم او مانند حكم فوت مقلد در زمان مقلد است و در كليه مسائلى كه ميت به آنها عمل كرده بعد از فوت او ولى و وصى نيز بايد به فتاوى و نظريات مقلد فرد ميت عمل نموده و در مسائلى كه ميت به آنها عمل ننموده، در صورتى كه اين مسائل از احكام وضعيه (از قبيل ارث و خمس...) باشد و محل ابتلاء او بوده بايد به فتاوى مقلد فرد ميت عمل شود و اگر از احكام تكليفيه باشد بايد مانند تقليد ابتدائى عمل شود، خاصه در درك زمان مقلد در حال صغر و عدم تمييز، و احوط جمع بين رأيين است.
8 - در صورتى كه بعد از فوت مقلد، مجتهد مقلد وى نيز فوت نمايد، در مسائلى كه در زمان حيات مجتهد مقلد به آن عمل نشده، مانند احكام وضعيهاى كه محل ابتلاء فرد ميت بوده مى توان بر تقليد از مقلد ميت باقى بود.
و در باقى مسائل بايد مانند تقليد ابتدائى به صورتى كه قبلا گفته شد عمل شد.
9 - در صورتى كه نظريات و فتاوى مقلد ميت اعلم و مجتهد حى اعلم درباره جواز و يا حرمت و يا وجوب در تقليد ابتدائى و يا در بقاء بر تقليد، با ديگرى يكسان باشد مشكلى از نظر تقليد بوجود نخواهد آمد و در صورتى كه كه اين نظريات با يكديگر اختلاف داشته باشد شقوق و اقسام مختلفى بوجود مى آيد كه در مباحث تفصيلى اجتهاد و تقليد آمده است.