او بر علوم و نظريات ديگران به مضمون " أعلم الناس من جمع علم الناس إلى علمه " (1) مى باشد و همانگونه كه گفته شد اطلاع از علومى كه در احكام شرعى اثر دارند بسيار نيكو و بلكه لازم مى باشد (مانند حساب و هندسه و هيئت...) به همان صورتى كه سيره بسيارى از بزرگان بوده است و با توجه به گستردگى علوم و مباحث آن خصوصا در علم فقه و اصول، در صورتى كه اعلميت در فقه و اصول در يك فرد جمع شود اعلميت وى ثابت و كافى است ولى در صورتى كه فردى در فقه اعلم باشد و ديگرى در اصول اعلم باشد (همانگونه كه در بسيارى از موارد اتفاق مى افتد) در مسائل دينى بايستى حتى الامكان بين آراء آن دو نفر جمع نمود و همانگونه كه بحث اعلميت در مسائل دينى مطرح گرديد درباره مسايل سياسى و زعامت امور مسلمين نيز مسأله اعلميت مطرح است و اگر اين امر با اعلميت در فقه و اصول جمع شد " نور على نور " حاصل خواهد شد و در غير اين صورت، در امور دينى و فقهى بايستى از اعلم در فقه و اصول تقليد كرد و در امور سياسى بايستى از اعلم در سياست پيروى نمود همانگونه كه درباره خواجه نصير الدين و محقق و علامه بيان گرديد.
با توجه به اينكه لازمه مرجعيت عامه اطلاع از اوضاع سياسى و احاطه به مسائل مسلمين است و هر چند كه ارتباطات امروزى اين امر را ساده نموده است ليكن در پيروى عامه مسلمين از يك فرد و يا پيروى مردم هر شهر از يك عالم و پيروى علماء بلاد از يك فرد اعلم، اختلاف است وعده اى مانند علامه حلى در تذكرة الفقهاء معتقدند در صورتى كه شهر بزرگ باشد و دسترسى مردم به يك مجتهد مشكل باشد بايد دو نفر مجتهد به امور مردم يك شهر رسيدگى كنند چرا كه منظور آيه " فلولا نفر من كل فرقة طائفة ليتفقهوا في الدين والينذروا