ب - به معنى چيزى كه از عدم آن، عدم مشروط لازم مىآيد " (1).
سيد محمد كاظم يزدى نيز در تعليقه خود بر مكاسب در بحث شروط مىگويد:
" اولى آن است كه شرط را به معنى قرار، پيمان و عهد دانست. و از الصراح نقل مىكند كه شرط به معنى مطلق عهد، جعل و قرار مىباشد. و مقصود از قرار و پيمان، مطلق پيمان نيست بلكه پيمانى كه موجب التزام و تكليفى بر مشروط عليه بشود به طورى كه عرفا خود را ملزم به آن تعهد و وفاى به آن بداند " (2). بنابر اين آنچه كه از گفتار لغويين به دست مىآيد آن است كه شرط، هم به معنى التزام و تعهد در ضمن عقد و هم به معنى مطلق التزام و تعهد مىباشد.
حكم شرط ابتدائى: براى انطباق عنوان شرط ابتدائى بر قولنامه مىتوان به دو دليل تمسك نمود:
دليل اول: رواياتى با اين تعبير كه: " المؤمنون عند شروطهم " (3) يعنى مؤمن به شرط خود وفا نموده و به تعهد خود عمل مىكند. بنابر اين اگر در بحث سابق شرط را به معنى تعهد و التزامى كه در ضمن عقد مىباشد بدانيم پس اين حديث شامل شرط ابتدائى نمىشود. و اما اگر گفتيم كه شرط به معنى مطلق تعهد مىباشد. اين دليل شامل شرط ابتدائى مىشود. اما پيش از اين گفتيم كه كلمه شرط به هر دو معنى مطلق و مقيد آمده است، لذا كلمه شرط در حديث مجمل به نظر مىرسد، لكن چون قدر متيقن بين مطلق و مقيد، مقيد مىباشد، پس حديث، شامل شرط