حكمت ومصلحت اقتضاى آن كند كه هر يك برخى از ممكنات را آفريده متعرض آفريدن آن ديگرى نشود تا نزاع در نگيرد وفساد برنخيزد.
وعجب است آنكه اين مرد فاضل در اوائل همين فصل فرموده: كه ادله ء عقليه كه از حكما ومتكلمين بنظر رسيد، واز آن جمله دليل تمانع است ناتمام وبرهمگى بحث وارد است، وتصريح به آن كرده كه اين دليلى كه بخاطر ايشان رسيده تمام است، واصلا بحثى بر آن نمى آيد.
وپوشيده نيست كه حاصل اين دليل آيل است به دليل تمانع، وبحثى كه مذكور شد ورود تمام توجه مالا كلام دارد، ودر دريافت آن حاجت به تدبر وتفكر چندانى نيست، بلكه اندك التفاتى با توجه خاطر كافى است.
وببايد دانست كه وحدت واجب الوجود با آنكه امرى است فطرى ومطلبى است بديهى أولى، چنان كه جمعى از رؤساء معتزله ومتكلمين تصريح به آن كرده اند به دليل عقل بروجهى كه مورد اعتراض نباشد، ومؤاخذه مطلقا نتوان كرد ثابت نمى تواند شد، بل عمده در اثبات وحدت صانع عالم اخبار أنبياء وصادقين است، چه بعد از ثبوت نبوت به ظهور معجزه يا به دليل عقل، عقل را اخبار نبى به وحدت صانع ازلى كفايت است از تجشم استدلال ودفع ما يقال.
ودورى كه در بدايت حال بخاطر وخيال مى رسد، مندفع است با آنكه اثبات نبوت گر چه توقف بر علم وقدرت دارد، اما توقف بر اثبات وحدت ندارد، ولهذا گروه انبوهى از فضلاى مدقين وعلماء محققين از اصحاب حديث ومتكلمين طريق اثبات وحدت صانع را بر وجهى كه اصلا مؤاخذه بر آن نتوان كرد منحصر در نقل كرده، طريق عقل را منسد دانسته اند.
شب ظلمت وبيابان بكجا توان رسيدن * مگر آنكه شمع رويت بر هم چراغ دارد نقل عن الشبلي أنه لما سئل عن التوحيد قال: من سأل عن التوحيد فهو جاهل، ومن أجاب عنه فهو مشرك، ومن عرف التوحيد فهو ملحد، ومن لم يعرفه فهو كافر.
فقير بى بضاعت گويد: آدمى بايد كه هر لفظى را كه بشنود در تدبير آن