واز اينجا است كه برخى گويند: وحدت واجب الوجود امرى است فطرى، ومطلبى است بديهى اولى، وهيچ احتياجى به دليل وبرهانى ندارد.
اثبات وحدتش بدلائل چه احتياج * خورشيد را نجسته كسى باچراغها واز ثمامة بن أشرس كه از رؤساء معتزله بود، از عمرو بن بحر المعروف به جاحظ نقل كرده اند كه معارف الهيه همه ضرورى است، وخدا آدمى را آفريد وخدا شناسى را در دل او مفطور داشته، همگى خدا را مى شناسند، وهركه منكر او است به زبان منكر است نه به دل، وخدا كسى را تكليف به معرفت خود نكرده، بلكه آن علم را بى تكليف در ايشان آفريده، همهء اشياء به اضطرار عارف به پروردگار وتوحيد ونفى صفات زائده وشبه آن هستند. واين سخن گرچه بعيد است، وليكن در اين مقام در سازش اين كلام بعدى ندارد.
به هر حال معنى من أجاب عنه فهو مشرك آن است كه هركه خواهد جواب اين سؤال را گويد لا جرم بايدش كه فرض كند شريكى براى واجب تا تواند كه دليل تمانع وأمثال آن را تقرير كند وگويد كه مفسده دارد، ويا ما به الامتياز غير ما به الاشتراك است، وتركيب وأشباه آن لازم آيد، وپس مراد آن است كه او مشرك است بحسب هذا الفرض نه در حقيقت ونفس الأمر.
كفر وايمان قرين يكدگرند * هركجا كفر نيست ايمان نيست ومعنى " من عرف التوحيد فهو ملحد " آن است كه هركه شناخته باشد وحدت واجب الوجود را پس او ميل كرده است از باطن به حق، وخليل وار على نبينا وآله وعليه السلام از دلائل آفاقى وانفسى استدلال بر وجود ووحدت صانع تعالى شأنه العزيز كرده غيرى را باوى شريك وانباز نگرفته خواهد بود.
خليل آسا در ملك يقين زن * نواى لا احب الآفلين زن فيروز آبادى گويد: الحاد به معنى ميل كردن وعدول نمودن آمده است (1)، ودر اين مقام مراد آن است كه مذكور شد، وبنابر اين معنى " ومن لم يعرف فهو