ومؤيد تخصيص أمت است آنكه خداى تعالى در شأن أمت موسى عليه السلام فرموده: (ومن قوم موسى أمة يهدون بالحق وبه يعدلون) ودر بارهء أمت پيغمبر ما فرموده كه: (وممن خلقنا أمة يهدون بالحق وبه يعدلون). وچون كلام باينجا رسيد سائل خاموش گرديد وأمير ركن الدولة گفت كه چكونه جايز تواند بود ارتداد خلقي كثير از أمت پيغمبر صلى الله عليه وآله با وجود قرب عهد وزمان ايشان بوفات آنحضرت؟ شيخ گفت جگونه جايز نباشد وحال آنكه خداى تعالى در كتاب گفته: (وما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل) وبعد از آن فرموده (أفإن ماتت أو قتل انقلبتم على أعقابكم) وأيضا ارتداد ايشان بعد از وفات حضرت پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم عجيب تر نيست از ارتداد بني إسرائيل در وقتي كه حضرت موسى بميقات پروردگار خود رفته بود وهارون را در ميان آن قوم بخلافت خود گماشته بود وبمجرد آنكه وعدهء سي روزه أي كه با قوم خود نموده بود بموجب اشارهء الهي كه (وأتممناها بعشر فتم ميقات ربه أربعين ليلة) به چهل شبانه روز كشيد قوم أو صبر نكردند تا آنكه سامرى از ميان ايشان پيدا شد واز حلي و! پيرايهاى قوم جهت ايشان گوساله ساخت وبايشان گفت اينست خداى شما وايشان متابعت سامرى نموده گوساله را پرستيدند وهارون خليفه موسى را ضعيف وزبون ساختند وقصد قتل أو نمودند چنانكه آيهء كريمهء (قال يا بن أم إن القوم استضعفوني وكادوا يقتلونني) بر آن دلالت دارد وهرگاه جايز باشد بر أمت موسى كه پيغمبر أولو العزم بود آنكه در أيام حياة أو بسبب غيبت چند روزه مرتد شوند ومخالفت وصيت ووصي أو نمايند وأطاعت سامرى را در عبادت گوساله بر آن افزايند چگونه جايز نباشد بر أين أمت كه بعد از وفات پيغمبر خود مخالفت وصيت ووصي أو نمايند يا مرتد وگوساله پرست شوند، ملك ازروى تعجب واستحسان آن سخن گفت أي شيخ ميتواند بود كه در أين باب سخني ازاين بهتر وروشن تر باشد؟ شيخ گفت أي ملك أين سخن نيز ميتوان گفت كه مخالفان ما نيز قائلند بوجوب وجود امام در ميان أمت وبا وجود أين ميگويند كه حضرت رسالت از دنيا رفت وهيچكس را خليفه خود نساخت تا آنكه أمت از پيش خود يكي را خليفه أو ساختند پس اگر بر وجهي كه ايشان مي
(ترجمة المؤلف ٣٠)