مجلس ثالث، ذكر مجلس رابع، ذكر مجلس خامس).
وقد كتب الشيخ جعفر بن محمد الدوريستي، تلميذه رسالة في شرح مجلسه بحضرة ركن الدولة وأوردها التستري في مجالسه (1) نذكرها لمزيد الفائدة وهذا نص كلامه:
چون صيت فضائل نفسي ونفساني آن شيخ عالم رباني در ميان آقاصي وآداني مشهور گرديد، آوردهء رياست واجتهاد أو در مذهب شيعه امامية بسمع ملك ركن الدولهء مذكور رسيد مشتاق صحبت فايض البهجت أو گرديد وبتعظم تمام التماس تشريف قدوم سعادت لزوم أو نمود، وچون بمجلس در آمد اورا پهلوى خود نشانده نيازمندى بسيار اظهار فرمود، وچون مجلس قرار گرفت بجناب شيخ خطاب نموده گفت أي شيخ جمعي از أهل فضل كه در أين مجلسند اختلاف دارند در كار آن جماعت كه شيعه در ايشان طعن ميكنند پس بعضي ميگويند طعن واجبست ووبعضي ميگويند واجب نيست بلكه جايز نيست رأى حقايق آراى شما در أين مسألة چيست؟ شيخ گفت أي ملك بدانكه خداى تعالى قبول نميكند از بندگان اقرار بتوحيد خود را تا آنكه نفي كنند هرچه غير أو از خدايان وأصنام باشد چنانكه كلمهء طيبهء لا إله إلا الله ازآن خبر ميدهد، وهمچنين قبول نميكند اقرار بندگان خود را به نبوت حضرت رسالت صلى الله عليه وآله تا آنكه نفي كنند هر متنبئ را كه در وقت باشد مانند مسيلمة كذاب واسود عنسي وسجاح وأشباه ايشان وهمچنين قبول نميكند قول بامامت حضرت أمير المؤمنين علي عليه السلام را إلا بعد از نفي هر كس كه در زمان آنحضرت بتغلب متصدى خلافت شده باشد ملك آن جواب را! پسنديده شيخ را ثنا كرد وميگفت كه ميخواهم مرا خبر دهى از حقيقت ومآل آن كساني كه از روى جلافت متصدى خلافت شدند. شيخ گفت حقيقت حال خسران مآل ايشان آنست كه اجماع أمت واقع است بر قصهء سورهء براءة و آن قصه مشتمل است بر خروج متغلب أول از دايره اسلام وآنكه أو از منسوبات حضرت خير الأنام نيست ومحتويست بر آنكه امامت علي بن أبي طالب عليه السلام از آسمان نازل .