فاقد ارزش و اعتبار باشد قسمت اعظم اين علوم بايد از مجموعه علوم و فرهنگ بشر حذف شود. چرا كه مثلا " علم تاريخ " كه علم به حوادث گذشته و تجزيه و تحليل آن و فهم عوامل مؤثر در آن است اكثرا بر پايه منقولات است و منقولات هم اگر مفيد علم باشند تنها در حد علم عادى و اطمينان فايده خواهند داشت.
همچنين " علم تفسير " كه علم به ظهورات قرآن كريم است و ظهور الفاظ هم براى انسان علم يقينى نمىآورد بلكه نهايتا مىتواند اطمينان بخش باشد. و نيز " علم فقه " با استثناى ضروريات آن كه به طور قطع و يقين ثابت است بقيه احكام آن تنها در حد اطمينان ثابت است.
و همين طور " علم اصول " كه عبارت است از علم به قواعد خاصى كه مجتهد در مقام استنباط احكام به طور مستقيم از آن استفاده مىكند، حجيت اكثر قواعد آن تنها در حد علم عادى معلوم مىشود. در " علوم تجربى " نيز بنابر تحصيل اطمينان است. دانشمند وقتى در موردى پس از تجربه ها و بررسيهاى مكرر نظريه اى را به دست مىآورد حد اقل در آغاز كار تنها به آن نظريه اطمينان خواهد داشت و نه قطع منطقى. پس با توجه به شمول و گسترش عمل به علم عادى در جامعه بشرى، مىتوان بديهى بودن حجيت و اعتبار اطمينان را پذيرفت. لذا محقق نراقى در كتاب " عوائد " چنين مىگويد:
" إعلم أن العلم الذي هو الحجة في الشرعيات من غير احتياج إلى دليل و برهان هو العلم العادي " (1).
يعنى: " علمى كه در مسائل شرعى حجت و معتبر است و حجيت و اعتبار آن