صادر نشده است بلكه بنابر آنچه كه خواهيم گفت خود اهل شرع نيز همواره به اين رويه عمل مىكرده اند.
دليل دوم: در قرآن كريم در سوره ممتحنه كلمه علم به معناى اطمينان آمده است آن جا كه مىفرمايد: * (فإن علمتموهن مؤمنات فلا ترجعوهن إلى الكفار) * (1)، جريان از اين قرار بود كه: برخى از زنان، به پيغمبر ايمان آورده و از مكه فرار كرده به سوى مدينه هجرت نمودند، شوهران آنها از پيغمبر درخواست كردند تا بر اساس صلحنامه حديبيه تقاضاى پناهندگى زنان مزبور را رد كرده و آنان را به مكه باز گرداند. در اين باره وحى آمد كه اين دسته از زنان را امتحان نماييد اگر معلوم شد كه آنان براى حفظ ايمان خود هجرت كرده اند آنها را به كفار باز نگردانيد. كه در اين آيه علم به معناى اطمينان است، زيرا آزمايش آنان از طريق " قسم " بوده و قسم هم علم و قطع نمىآورد. پس آيه فوق، دال بر آن است كه پيامبر به " اطمينان " عمل مىكرده است و عمل پيامبر هم معتبر و ملاك حجيت است.
بنابر اين، تمام ادله براءت و رفع تكليف و استصحاب، محدود به موارد جهلى است كه خالى از اطمينان باشد و مفهوم اين قضيه چنين مىشود كه علم عادى در حد اطمينان، موضوع اصل براءت، استصحاب و بقيه اصول را از بين مىبرد.
دليل سوم: باز هم تمسك به آيات قرآن است كه علم و ظن را در مقابل هم قرار داده و صريحا با اشاره به كفار اعلام مىكند كه اينها (كفار) علم ندارند و تنها به ظن و گمان تكيه مىكنند. اين آيات به شرح زير است: