بد فدا اضعاف اشجار ديگر * هم صدا وجنبش آمد بيشتر وعدهها مى داد شيطان زان صدا * بس فزون از وعدههاى ما سوى پس ز سجده خواستندى با سرور * تا ده و دو روز بر پا بود سور كفر ايشان چون كه از حد در گذشت * سويشان پيغمبرى مبعوث گشت مدتى سوى خدا دعوت نمود * وان همه دعوت نمى بخشود سود تا كه آمد عيد اسفندار سر * گفت يا رب خشك فرما اين شجر قوم چو ديدند خشكى درخت * بس بر آشفتند وترسيدند سخت فرقه اى گفتند كرده اين رسول * در خدايان جملگى سحر وغلول فرقه اى گفتند كين باشد غضب * كين خدايان حسن كرده محتجب از غضب كرده بهاى خود نهان * يارى آنها چو ننموديد زان زآنكه او گويد همى در جمله عيب * هم شما را باز خواند سوى غيب متفق گشتند بر قتل رسول * ساختند آنگاه انبوبات طول واسع الافواه از جنس رصاص * تا از آن آب گران باشد مناص بر نهادند آن انابيب عجاب * از ته آن چشمه تا بالاى آب آب آنها را كشيدند وز پى * حفر كرده چاهى اندر قعر وى پس فكندند آن رسول بى گناه * نصرة للآلهه در قعر چاه بر درش انداخته سنگى بزرگ * پس كشيدند آن انابيب سترگ زان سپس گفتند هست اكنون اميد * كين خدايان راضى آيند از عبيد كه بكشتيم اين نبى بى نظير * خاصه دفن او به زير اين كبير تا به شب بودند اندر آن رجا * مى شنيدند از نبى آه ونوا كى خدا بينى مرا حال ومكان * رحم كن بيچارگى جانم ستان اندر آن چه مرد چون آن بينوا * سوى جبريل امين آمد ندا بنگر اين از حلم ما مغرورها * كه شده ايمن ز اخذ ومكر ما
(١١٥)