دردمندان را دواها زو بود * بى نوايان را نواها زو بود بار الها با چنين جاه و جلال * هر يكى را بود صد رنج و ملال از نبى پيشانى و دندان شكست * آخر از زهر جفا بنيان شكست پهلوى خير النسا بشكسته شد * بازويش از تازيانه خسته شد تيغ كين بشكافت فرق بو تراب * وه چو تيغى كه به زهرش داده آب مجتبى را زهر اندر كام رفت * زان جگر صد پاره و ناكام رفت شد حسين اندر زمين كربلا * پاى تا سر غرقهء كرب وبلا نوجوانانش فتاده بر زمين * غل به گردن ماند زين العابدين دل شدم روشن چو چشمم شد پر آب * دارم اميد دعاى مستجاب بار الها شو به سويت رهنمون * جمله را از چاه جهل آور برون دل منور سازمان ز انوار غيب * صيقلى از زنگ ظلمتهاى ريب هم به دنيا هم به عقبى يار شو * بر گنه ستار شو غفار شو از خزينه لطف خود فرما برات * بهر دو نان ده ز دو نانمان نجات (خفاء ولى در ميان مردم (1)) شد ولى حق چو پنهان در عباد * پس به پستى منگر اندر پست وراد اى بسا كاندر نظر كافر نما است * ليلك زو ايمان ايمانها به جا است زاهدى كو شد حقيقى عارفست * عارف از زهد صفا كى صارفست اى بسا زاهد كه سالوسى فن است * وى بسا عارف كه خود اهريمن است گر شنيدى عارفان حق شناس * مى كنند از زهد ذم بى قياس زرق وسالوس وريا خوانند زهد * نى كه ترك ما سوى دانند زهد
(١٢٦)