اين سخن پايان ندارد باز گرد * تا نگردد نظم مطلب دور و سرد اين ره سالم كه دارى بى خلاف * رو كه تا سالم شوى از كذب ولاف منكر پيران نيم من در جهان * ليك نبود واحد اندر هر زمان وار يكى هم شد به عالم ز اتفاق * نيست واجب آنكه بشناسيش طاق سالك آن باشد كه هر جا ره روى * يابد او با وى نمايد پيروى خواه برنا خواه پير وخواه كهل * خواه اندر كوه و دريا خواه سهل ياورى مى جو كه آگاهت كند * از عيوب خويش در قلب و جسد پير ارشادى كه آمد مشتهر * غالبا در كار او باشد خطر هان مشو مغرور گر بينى به خواب * فضلى از وى يا عتابي يا خطاب هم اگر سازد شگفتى بر عيان * يا عيان سازد تو را رازى نهان (حكايت) آن مخالف را يكى شد رهنما * از ره تحقيق با چون و چرا ديد شب در خواب كامد دويمين * گفت كز چه باز گشتستى ز دين روز ديگر گفت با هاديش خواب * كو به من بنمود دوش اينسان عتاب گفت شيطان بوده است اين اى فلان * كرد بازش رهرو حق را بيان دويمين شب ديد آن دويم ظلام * با عتاب بى حساب اندر منام روز سيم گفت با هادى كه چون * با چنين خواب از خلاف آيم برون گفت ابليس است باز اى هوشمند * امتحانست از خرد بپذير پند در شب سيم و يا چارم به خواب * ديد رخسار جناب بو تراب از ره تحقيق چون حق ياب شد * فيض ياب بو تراب از خواب شد داد اطمينان به قلب آن سليم * كرد از وى دور شيطان رجيم عشق از اول سركش و خونى بود * تا گريزد هر كه بيرونى بود
(١١٣)