ذكر و دعا مى خواند، تا خورشيد طلوع كند، پس سجده مى كند و تا نيم روز در سجده است و كسى را گمارده تا زوال را انتظار كشد. من نمى دانم كى غلام مى گويد: خورشيد زوال پيدا كرد، كه يكباره بر مى خيزد و نماز را آغاز مى كند بى آنكه (وضويش) را نو كند. پس مىفهمم كه در سجده اش نخوابيده و چرت نزده است و پيوسته (اين گونه است) تا نماز عصر را به پايان برد و پس از آن، سجده مى كند و پيوسته در سجده است تا خورشيد ناپديد شود. در اين هنگام از سجده بر مى خيزد و بى آنكه (وضويش) را نو كند، نماز مغرب را مى خواند. و پيوسته در نماز و ذكر و دعاى پس از آن است تا نماز عشا را بخواند.
پس از آن با گوشتى بريان كه برايش مى آورند افطار مى كند و سپس از نو وضو مى گيرد و سجده مى كند و سپس سر بر مى دارد و به خوابى سبك مى رود. سپس بر مى خيزد و از نو وضو مى گيرد و در دل شب به نماز مى ايستد، تا سپيده بدمد. من نمى دانم كى غلام مى گويد: سپيده دميد كه يكباره براى نماز صبح بر مى خيزد. اين روش اوست از آن هنگام كه به من تحويل داده شده است.
- محمد بن مسلم: ابو حنيفه بر امام صادق (عليه السلام) وارد شد و به ايشان گفت:
پسرت (موسى) را ديدم كه نماز مى خواند و مردم هم از پيش رويش مى گذشتند بى آنكه آنان را باز دارد، با اينكه اشكال دارد.
پس امام صادق (عليه السلام) گفت: موسى را نزد من خوانيد و وقتى آمد به او گفت: اى پسركم، ابو حنيفه مى گويد كه نماز مى خواندى و مردم هم از پيش رويت مى گذشتند بى آنكه آنان را باز دارى. گفت: بلى پدر، آن كه برايش نماز مى خوانم، از آنان به من نزديكتر است. خدا مى فرمايد: " و ما از رگ گردن به او نزديكتريم ". پس امام صادق (عليه السلام) او را به خود چسباند و فرمود اى پسركم، پدر و مادرم فدايت باد، اى راز سپرده.