نا آرام و لرزان مى گشت و رنگش تغيير مى كرد. به ايشان گفته مى شد:
شما را چه شده است، اى امير مؤمنان؟ مى فرمود: وقت نماز در رسيده است، وقت امانتى كه خداوند آن را بر آسمانها و زمين عرضه كرد و آن ها از بر دوش كشيدنش خوددارى ورزيدند و از آن ترسيدند.
- امام صادق (عليه السلام): هر گاه على (عليه السلام) به نماز مى ايستاد و مى گفت: " رو به سوى كسى آوردم كه آسمانها و زمين را آفريده "، رنگش تغيير مى كرد، به گونه اى كه در چهره اش هويدا مى شد.
- همانا على (عليه السلام)، در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مى گزارد.
- ابن عباس: دو شتر ماده بزرگ و فربه را براى پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) هديه آوردند.
پس به اصحاب فرمود: آيا كسى در ميان شما هست كه دو ركعت نماز با قيام و ركوع و سجود و وضو و خشوع آن بگذارد بى آنكه به هيچ كار دنيايى بينديشد و در دل به فكر دنيا باشد، تا يكى از اين دو شتر را به او بدهم؟ و اين را يك بار و دو بار و سه بار گفت ولى هيچ يك از اصحاب پاسخ ندادند.
پس امير مؤمنان برخاست و گفت: اى پيامبر خدا، من دو ركعت نماز مى خوانم و از تكبير نخستين تا سلام پايان آن، در دل به هيچ كار دنيايى نمىانديشم. پس حضرت فرمود: اى على بخوان، خدا بر تو درود فرستد. پس امير مؤمنان تكبير گفت و به نماز وارد شد و هنگامى كه سلام دو ركعت را داد، جبرييل بر پيامبر فرود آمد و گفت: اى محمد، خدا به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: يكى از دو شتر را به او ببخش.
پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) گفت: من با او شرط كرده بودم كه اگر در دو ركعت نمازى كه مى خواند، به هيچ كار دنيايى نينديشد، به او يكى از دو شتر را بدهم، در حالى كه هنگام نشستن در تشهد با خود انديشيد كه كدام را بگيرد.
پس جبرييل گفت: خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: او انديشيد كه كدام فربه تر و بزرگترند تا آن را بگيرد و قربانى كند و در راه خدا صدقه دهد، پس انديشه اش براى خداى عز وجل بوده است و نه دنيا.