پوشيده نباشد كه جماعتى از غوغائيان بدر امير مؤمنان عثمان بن عفان خود را انداخته او را بقتل آورده اند واكنون جمعى از هواداران آن خليفه مقتول ومظلوم كه در آن آمده اندكه از قاتلان او انتقام كشند وايشان را بقصاص رسانند ومرا اخبار كردند كه عبد الله بن عامر در بصره صد هزار شمشير مهيا دارد كه همهء ايشان براى واقعهء عثمان غضمناك وجمله طالب خون او گشته اند ومن مى ترسم كه ميان مسلمانان بر سر اين قضيه محاربه ومقاتله واقع گردد چه شود اگر در مسير بجانب بصره با ما موافقت فرمائى شايد كه خداوند تعالى بسبب ما اصلاح اين امر نمايد وعقده تعويق از قصاص خون عثمان بن عفان از اين جهت گشايد.
راوى گويد: پس أم سلمة بسخن در آمد وگفت: اى دختر ابو بكر تو بخون عثمان باز خواست ميكنى وبخدا سوگند كه از اشد مردمان تو بودى از وى قهر وغضب او را بهيچ نام نمى خواندى مگر به نعثل ومى گفتى لعن الله نعثلا وقتل الله نعثلا وهر روز او را سب وشتم مى كردى وبه كفر منسوب مى ساختى وامروز امير المؤمنين وخليفه مقتول ومظلوم مى گوئى وخود را در قضيه او بصورت اهل تعزيت ومصيبت مى نمائى.
موافقت مى كنى باجماعتى كه به علي بن أبي طالب خروج ميكند چه تناسب با تو دارد در طلب خون عثمان حال آنكه وى مرديست از بنى عبد مناف وتو ضعيفه از بنى تيم، ويحك اى عائشه متفق باطائفه مى شوى كه خروج مى كنند بر علي بن أبى طالب كه ميان او وحضرت رسالت صلعم سلسلهء اخوت ومصاهرت محكم است وپسر عم رسول وزوج بتول است ومرتبه خلافت ورياست ووراثت در ميان اهل روزگار وى را مسلم جمهور وانصار از حضار اصحاب مدينه با او بيعت نموده بخلافت وحكومت عامهء اهل اسلام او را قبول نموده اند. وفصلى مقنع از فضائل وكمالات وخصائل وحالات علي بن أبي طالب بر عائشه خواند. عبد الله بن زبير بر در سراى أم سلمة ايستاده بود وجمله سخنان او را كه با عائشه مى گفت به تفصيل