هنگامى كه امام خواست از خانه بيرون رود مرغابى هايى كه در خانه بودند به فرياد آمدند، امام حسن عليه السلام پيش آمد و گفت: چرا اين وقت از خانه بيرون مىرويد، امام فرمود: خوابى كه ديشب ديدم مرا بر اين كار وا داشت، آنگاه امام خواب را نقل كرد و سپس فرمود: اگر تعبيرش ظاهر شود پدرت كشته شده و ماتم تمامى مردم مكه و مدينه را فرا مى گيرد، سراپاى امام حسن عليه السلام را وحشتى بزرگ فرا گرفت و اندامش بلرزيد و پرسيد: اين فاجعه كى اتفاق مى افتد؟ امام فرمود: خداوند در قرآن مى فرمايد:
هيچ كس نمى داند فردا چه بدست مى آورد و در كدام سرزمين مىميرد، ولى حبيبم پيامبر خدا فرمود: اين حادثه در دههء آخر ماه رمضان رخ داده و قاتلم پسر ملجم است، امام فرزندش را سوگند داد كه به خانه باز گشته و بخوابد و امام حسن عليه السلام چاره اى جز اطاعت نيافت و امام در تاريكى سحرگاه از خانه به مسجد رفت (1).
حضرت على عليه السلام آن شايسته ترين موجودى كه بعد از پيامبر از آغاز تا پايان آن به روزگار چهره نموده و عنصر يگانه اى كه همهء فضائل را حائز گرديده و سيرت پاكش از همهء نقائص و آلودگى ها مبراست بدست شقى ترين افراد، در محراب عبادت خون آلود بر زمين، مردم از هر سوى به مسجد شتافتند و با صداى بلند مىگريستند، پيشاپيش همه فرزندنش بسوى پيكر خونين پدر روى آوردند، امام در محراب افتاده بود و گروهى مى خواستند امام را براى نماز آماده كنند ولى امام توان حركت نداشت، آن حضرت نگاهش به امام حسن عليه السلام افتاد و فرمود كه