آنگاه امام رو به فرزندانش كرد و وصاياى خود را فرمود، و هنگامى كه احساس مرگ كرد و دانست به زودى به ديدار خدايش خواهد شتافت امر خلافت را به فرزندش امام حسن عليه السلام واگذاشت و از فرزندانش و بزرگان خاندان و پيروانش بر اين امر گواه گرفت، و نامه ها و سلاحش را به أو تفويض كرد و فرمود: پيامبر به من سفارش كرد كه اينها را به تو بسپارم.
و امام در حالى كه آيات قرآن تلاوت مى كرد روحش از اين تيره خاكدان پرواز كرد، پس از أو دنيا تاريك شد، چرا كه او نورى بود كه خدايش آفريد تا ظلمتهاى سهمگين جهان را روشنائى بخشد.
امام حسن عليه السلام به تجهيز پدر شهيدش پرداخت و پيكر مطهرش را غسل داد و كفن نمود، و چون پاره اى از شب گذشت به همراه چند تن از ياران وفادار آن حضرت در حالى كه جبرئيل و ميكائيل جلوى جنازه ايشان را گرفته بودند أو را از كوفه به نجف اشرف برده و در آنجا دفن كردند.
در اين هنگام مقام خلافت به وجود امام حسن عليه السلام زينت يافت و زمامدارى حكومت اسلامي با وصيت أمير المؤمنين عليه السلام به ايشان رسيد، و از طرف ديگر معاويه با تمام قوا به جلب افراد ساده لوح و نادان مشغول بود.
آغاز خلافت امام و دسيسه هاي معاويه هنگامى كه خلافت به امام حسن عليه السلام رسيد موجى از اندوه و اضطراب معاويه را فرا گرفت و دچار سرگردانى شديدى گرديد، زيرا