فردى براى هدايت مردم سخن گويد، از اينرو رو به فرزندش حسن عليه السلام كرد و گفت: پسر برخيز و در باره أبو موسى و عمرو بن عاص سخن بگو، امام حسن عليه السلام برخاست و چنين فرمود: اى مردم دربارهء اين دو مرد كه به حكميت انتخاب شدند سخن بسيار گفتند، ما آنان را انتخاب كرديم تا از قرآن بر ضد هوسها حكم دهند، ولى آنها از هوس خود عليه قرآن حكم دادند، بنابراين چنين كسانى را نبايد حكم نام نهاد، بلكه آنان محكوم عليه هستند.
در جنگ نهروان: پس از جنگ صفين آنان كه امام را مجبور به پذيرش حكميت أبو موسى كرده بودند، بر امام اشكال گرفتند كه چرا حكميت أو را پذيرفتى، تا اينكه از كوفه بيرون آمدند و در نهروان اردوگاهى برپا ساختند، پس از آنكه چند نفر را بقتل رساندند امام به جانب آنان حركت كرد و پس از جنگ سختى آنان را بقتل رساند، امام حسن عليه السلام در اين جنگ نيز همانند جنگهاى گذشته با رشادت و دليرى خاص خود به يارى امام برخاست و با سخنان آتشين خود مردم را به يارى پدرش و نبرد با خوارج فرا خواند.
در شهادت پدر: پس از جنگهاى بى نتيجهء خونين صفين و نهروان ارتش امام دچار ناتوانى و خستگى شد و سستى در ياران آن حضرت پديدار گرديد، دعوت أو را نپذيرفته و از فرامينش اطاعت نمى نمودند، اين سختى ها و ناگواريها چنان كام امام را تلخ ساخته بود كه ديگر زندگانى برايش دردناك و مصيبت بار بود و هميشه آرزوى مرگ مى كرد تا از اين دنياى سياه و تاريك به جهان روشنى ها كوچ كند و هر لحظه اين آرزو را