امام حسن عليه السلام در چنين حالت دردناكى با خاطرى شكسته و جسمي ناتوان در حالى كه شادابى و نشاط كودكى را از دست داده بود، به همراه مادرش به بيت الاحزان مى رفت و روزها را به ماتم واندوه سپرى مى ساخت، تا شايد از اندوه مادر بكاهد و ناله اش را جان سوزتر و مؤثرتر به گوش مردمان بى خبر برساند، و چون شب فرا مى رسيد به همراه پدر و مادرش به خانه بر مى گشت، خانه اى كه خيمه وحشت و سراسيمگى بر آن سايه افكنده بود، و فقدان پيامبر آن را غمكده اى اندوهبار به نظر مى آورد.
فاطمه عليها السلام فرا رسيدن مرگ را احساس كرد، براى آنكه پيكرش پوشيده بماند از اسماء بنت عميس خواست تابوتى براى أو بسازد، و او نيز بنابر آنچه در حبشه ديده بود تابوتى را ساخت و حضور ايشان آورد، در اين هنگام براى اولين بار پس از مرگ پدر لبخندى بر لبان بى رنگ آن محبوبهء خدا نقش بست.
در آخرين روز حيات حضرت زهرا عليها السلام حسنين در كنار قبر پيامبر قرار داشتند، آنگاه كه به خانه باز گشتند أو را در بستر ديدند، از اسماء علت را جويا شدند، و او خبر وفات مادرشان را به آنان داد، اين دو كودك دردمند در موجى از رنج فرو رفته و فرياد كنان به مسجد دويدند و خبر جدائى مادرشان را به پدر مظلوم خود دادند.
آن حضرت در زمان شيخين پس از مرگ فاطمه عليها السلام على عليه السلام تنها ماند و يگانه ياور صريح