مضطرب شد و با ناراحتى شديد فرياد زد: جلوى اين پسر را بگيريد كه با مرگش مرا در هم نكوبد، من هرگز نمى خواهم اين دو پسر در جنگ كشته شوند، زيرا نسل پيامبر قطع مى گردد.
امام خود را به قلب دشمن فرو برد و امام حسن عليه السلام ترسيد مبادا پدرش ناگهان بدست شاميان كشته شود و گفت: چه ضرر دارد كه براى رساندن خود به يارانت كه در برابر دشمنند تلاش نكنى، امام منظور پسرش را دانست و با آهنگى محبت آميز فرمود: پسرم براى مرگ پدرت روزى معين شده است كه از آن نمى گذرد و با كوشش نمى تواند آن را به تأخير افكند و نه مى تواند به آن شتاب ورزد، به خدا قسم پدرت باك ندارد كه مرگ بسوى أو آيد يا أو بسوى مرگ رود.
جنگ همچنان پيش مى رفت و پيروزى امام حتمى بود كه معاويه با استفاده از حيله گرى عمرو بن عاص دست به نيرنگ جديدى زد، و دستور داد قرآنها را بر سر نيزه نمودند و مردم نادان قرآن ناطق را به خيال خام تمسك به قرآن رها ساختند و پراكندگى در لشكر باعث شد كه امام بر خلاف رضايتش حكميت أبو موسى اشعرى را بپذيرد، عمرو بن عاص اين پير مرد ساده لوح را فريب داد و امام را از حكومت كنار زدند، پس از آنكه عمرو بن عاص أبو موسى را فريب داد أو فرياد زد: تو را چه مى شود خدايت لعنت كند تو مثل سگى هستى كه زبان در آورده باشى، عمرو بن عاص أو را به كنارى زد و گفت: تو مثل خرى هستى كه كتاب بارت كرده باشد.
چون خبر دردناك خلع امام بوسيله أبو موسى بين مردم عراق پخش شد آتش فتنه زبانه كشيد، امام در چنين موقعيت اسفناكى صلاح ديد كه