خداست و پدرم على بن ابى طالب عليه السلام پيشواى مسلمانان است، كه هرگز به جاهليت بازنگشت، و عموهايم يكى حمزه سيد الشهداء و ديگرى جعفر طيار است، و من و برادرم هر دو پيشواى جوانان اهل بهشتيم.
آنگاه امام رو به ابن عباس كرد و فرمود: پسر عمويم اينان مرغهاى ناتوانى هستند كه مى توان با بحث پرهايشان را در هم شكست.
(5) مناظرهء آن حضرت با عبد الله بن زبير روايت شده: امام چند روزى از دمشق خارج شد، آنگاه به دمشق بازگشت، و نزد معاويه آمد، در مجلس معاويه عبد الله بن زبير حضور داشت، هنگامى كه معاويه امام را ديد از أو استقبال كرد و بعد از آنكه مجلس آماده شد به امام گفت: اى ابا محمد گمان مى كنم خسته ايد به منزل رفته و استراحت كنيد.
امام از نزد أو خارج شد، و معاويه رو به عبد الله بن زبير كرد و گفت:
بهتر است كه بر حسن فخر بورزى، چرا كه تو پسر يكى از نزديكان پيامبر و پسر عموى أو مى باشى، و پدرت در اسلام كارهاى بسيارى انجام داده