بى تو نبود نور در زير كساء * گر تو شد آخر منور ماسوا خانه از تو كسوه از تو جا زتو * در همه جا تو ز ما و ما زتو هان درا تا از تو گردد جمع طاق * تا يحب الؤتر را گردد طباق پنج تن گشتند چون يك جا قرين * اين ندا آمد ز رب العالمين كى ملايك وى سمواتي مكان * شد مقام كشف اسرار نهان اين بناى آسمان بسط زمين * بهر اينان است دانيد از يقين آفتابى كز ضيا دارد نشان * دره اى از پرتو انوارشان اين قمر كه گاه بدر وگه هلال * جارى از ايشان بود در ماه و سال گردش اين چرخ بى نام و نشان * گردشى از گردش چشمانشان من نكردم خلق اينها سر به سر * جز به حب خمسهء نيكو سير يافتند از اسم اعظم چون نشان * خواستند از حق ز اسم و نامشان يا رب اينها كيستند اينسان جميل * كه مثال ذات پاكت بى مثيل پاسخ آمد اين ندا از كبريا * كه شود جانها فداى اين ندا فاطمه است وباب و شوى فاطمه * و آن دو فزرند نكوى فاطمه ديد جبريل امين كاندر زمين * منبسط آمد حجاب هفتمين نور غيبى كه بدى هفتش حجاب * شش جهت تأبيده از پنج آفتاب گر در اين كسوت در آيد سر نهد * صد ره او از سدره بالاتر جهد خواست رخصت از مقام كبريا * تا شود سادس به اصحاب كسا يافت رخصت ليك نامد بى نشان * با نشان آمد ز نزد بى نشان آيت تطهير را نازل نمود * پس به پاكى ذات پاكان را ستود بعد رخصت سود رخ بر پايشان * يافت فيض همت والايشان پس بگفتا با پيمبر بو الحسن * چيست فضل اين كسا وانجمن گفت هر جا گفت آيد اين مقام * جملگى كردند مقضى المرام
(١٢٥)