نيروى خويش بر چند خلافت أو قيام كردند و بالاخرة أو را بقتل رساندند، پس از قتل عثمان مردم نزد على عليه السلام آمده و گفتند: ما كسى را از تو سزاوارتر به خلافت و سابقه دارتر در ايمان و نزديك تر به پيامبر نمىشناسيم.
امام در عدم پذيرش خلافت اصرار داشت و مردم نيز چون فرد ديگرى را صالح براى زمامدارى تشخيص نمى دادند به پافشارى خود ادامه مى دادند.
امام با اصرار هاي مردم و بر اساس آنكه بتواند حكومت اسلامي را در راه واقعى خود قرار دهد خلافت را پذيرفت، اما پس از چندى افرادى كه به طمع مال دنيا و رسيدن به مقامات آن به ايشان گرويده بودند سر به مخالفت برداشتند، طلحه و زبير كه از اصحاب پيامبر بودند و رفتار پيامبر و كلمات ايشان را در حق امام شنيده و ديده بودند دست به نبرد با ايشان زدند و جنگ جمل را به رهبرى عايشه همسر پيامبر شعله ور ساختند، امام براى جنگ با آنان مهيا مى شد و از اطراف كشور درخواست نيرو نمود، أبو موسى كه رهبرى كوفه را به عهده داشت از فرستادن نيرو براى امام امتناع ورزيد، امام فرزندش امام حسن عليه السلام و عمار ياسر را همراه با نامه اش در خصوص خلع أبو موسى به كوفه فرستاد، أو باز امتناع كرد امام حسن عليه السلام در خطبه هايى كه در كوفه خواند مردم را به يارى پدرش فرا خواند، و بالاخرة مردم به به رهبرى مالك اشتر به قصر أبو موسى ريخته و أو را از قصر بيرون راندند.
آنگاه كه دو لشكر در مقابل هم قرار گرفتند، امام نهايت كوشش خود