- صا - به عهد ما كه به تحسين خشگ خرسنديم * نشسته اند گروهى به صدر صفه بار كه مدح شان كند ارخامى از كمال طمع * كه بسته باد زبان سخنوران زين عار دو بيتى از سر اكراه بشنوند و كنند * در آن ميانه حديث زر و ضياع و عقار به اين روائى بازار شعر در عجبم * كه وزن و قافيه چون مىشوند با هم يار؟
عجبتر آنكه كسى در زمانه نيست كه نيست * بزعم فاسد خود نقد شعر را معيار نكرده فرق رديف از روى وردف از قيد * مزيد جسته و خود را دخيل كرده شمار مدار بر سخن زيف واعتراض سمج * مصر به دقت بى جا و حرف دور از كار ز بى تصرفى شوهران بكر سخن * درون حجله خاطر عرائس اند افكار نشسته اند به زير لباس غم مستور * چو بيوگان همه را برزخ اميد غبار سخن شناس نه و روزگار سرد سخن * گهر طلب نه و گوهر شكن قطار قطار سخن شناس اگر بشكندم گهر ز آن به كه ناشناس كند گوهرم به فرق نثار فلك جناباز احوال نا مشخص خويش * به خدمتت سزد ارشمه كنم اظهار دو سال شد كه به جرم هنر زمانه مرا * فكنده دور به صد درد دل ز يار و ديار زمانه بر سر آزار و چرخ مايل جور * سپهر دشمن روى و ستاره دشمن سار به هيچ نحو نشد صرف ماضى عمرم * به غير كسب كمال از مصارف اعمار ولى ز گردش احوال حال مىترسم * كه بگذرد همه مستقبلم بدين هنجار مراست منبع آب حيات و چشمه طبع * ولى ز سنگ جفاى زمانه خاك انبار گرم زمانه پسندد توأم چنين مپسند * ورم فلك بگذراد توأم چنين مگذار هميشه تا بود اندر جهان شماره عمر * اساس عمر تو پاينده تا به روز شمار " أقول: يؤخذ من ملاحظة هذه القصيدة أن القاضى (ره) كانت له يد في الهيئة والطب أيضا.