در استنباط شرايع اسلام توأم وحى و الهام مىنمود و فهم دقائق پرستش عقل كل را الزام و افحام مىفرمود والد مؤلف نور الله مرقده در بعضى از مقالات خود تحرير نموده كه حضرت استاد محقق نجرير؟ عبد الواحد روح الله روحه مىفرمودند كه چون در شوشتر كافيه و متوسط در خدمت عم خود ملا سعد الدين متخلص به " بيكسى " خواندم به بصره رفتم كه از آنجا به نجف اشرف رفته در خدمت مير فضل الله استر آبادى و ديگر فضلاء كه آنجا متوطن شده بودند تحصيل نمايم اتفاقا مانعى از توجه به آن صوب به هم رسيد و از راه بنادر به شيراز رفتم و وقتى به شيراز رسيدم كه هيچ يك از فضلاى شيراز در شيراز نبود بلكه طالب علمى كه شرح شمسيه پيش او بخوانم نبود چه خواجه جمال الدين محمود را قاضى جهان به تبريز فرستاده به تعليم پسر خود ميرزا شرف برده بود و شيخ نصر البيان باردوى معلى رفته بود و شيخ منصور وملا تقى الدين محمد به گرم سير رفته بودند وملا سليمان و جمعى ديگر به طرفى ديگر رفته بودند بنابراين شش ماه در شيراز مدرس على الاطلاق بودم و زنجانى و كافيه و متوسط درس مىگفتم تا آنكه ملا محمد شاه لارى از لار به شيراز آمد و من پيش ملا محمد شاه شرح هدايه؟ قاضى مىخواندم و ملا مير زاجان از غايت كدى كه داشت با من شريك شد و چون شرح شمسيه و شرح هدايه را تمام كردم ملا آقا جان شيروانى كه از افاضل تلامذه خواجه جمال الدين محمود بود از تبريز به شيراز آمد و من پيش او شروع در خواندن جواهر شرح تجديد نمودم و چون ملا آقا جان غريب بود و از هيچ ممر معاشى نداشت من در هفته دو روز كتاب را تعطيل مىكردم و از اجرت آن چون در شيراز ارزانى بود اوقات ملا و من و برادر خرد من كه حسن نام داشت مىگذشت تا آنكه در اين اثنا خواجه جمال الدين محمود بعد از دوازده سال از تبريز به شيراز آمد و قصد او آن بود كه چون از قاضى جهان رعايت خوب يافته طالب علمان را رعايت نموده در شيراز به طريقه سيد الحكماء مير غياث الدين منصور كرسى نهاده به افاده مشغول شود و نداى " انى اعلم ما لا تعلمون " به گوش هوش افاضل
(١٠٣)