- ز - القطر الهندي (وقيل) ان زبانية الحقد قتلوه في الطريق إذ جردوه عن ثيابه وجلدوه بجرائد شائكة فتقطعت اعضاؤه وتناثرت به اشلاء النبوة واريقت دمائها فلقى جده النبي الامين صلى الله عليه وآله مضمحا بدمه وقبره باكبر آباد يزار ويتبرك به وفى العصور الاخيرة اعيدت الى عمارة بقعته جدته وله شعر رائق ويتخلص في شعره (نوري) على ديدن شعراء الفرس ومنه في رد قصيدة السيد حسن الغزنوى بالفارسية:
شكر خدا كه نور الهى است رهبرم * وز نار شوق اوست فروزنده گوهرم اندر حسب خلاصه معنى و صورتم * واندر نسب سلاله زهرا و حيدرم داراى دهر سبط رسولم پدر بود * بانوى شهر دختر كسرى است مادرم هان اى فلك چو اين پدرانم يكى بيار * يا سر به بندگى نه و آزاد زى برم شكر خدا كه چون حسن غزنوى نيم * يعنى نه عاق والد و نه ننگ مادرم بادم زبان بريده چو آن نا خلف اگر * مدح مخالفان على بر زبان برم داند جهان كه او به دروغش گواه ساخت * در آنكه گفت قره عين پيمبرم شايسته نيست آن هم از آن ناخلف كه گفت * شايسته ميوه دل زهرا و حيدرم فرزند را كه طبع پدر در نهاد نيست * پاكى ذيل مادر او نيست باورم " و من شعره " عشق تو نهاليست كه خارى ثمر اوست * من خارى از آن باديه ام كاين شجر اوست بر مائده عشق اگر روزه گشائى * هشدار كه صد گونه بلايا حضر اوست وه كاين شب هجران تو بر ما چه دراز است * گوئى كه مگر صبح قيامت سحر اوست فرهاد صفت اين همه جان كندن نورى * در كوه ملامت به هواى كمر اوست