خود را به شب نبندند و هر شب با دو سه كس از خواص و مقربان به خانه هاى مردم آنجا سير مىنمودند و تحقيق مذهب ايشان مىفرمودند و از هر كس كه حقيقت مذهب او را مىپرسيدند بجاى آنكه گويد مذهب شيعه دارم مىگفت مذهب سيد نور الله دارم بنا بر اين حضرت پادشاه در تحقيق حال او شده بعضى از امراى آن پادشاه عالى جاه كه به خدمت آن سيد ولايت پناه رسيده بودند عرض او صاف كمال و شرح بيمارى و اختلال حال ايشان نمود و مقارن آن حكم جهان مطاع صادر شد كه او را در محفه نشانده به مجلس بهشت آئين حاضر كردند و چون بركماهى حال سعادت قرين و مساعى او در ترويج مذهب حق ائمه طاهرين اطلاع يافتند مشمول عواطف بىدريغ ساختند و ضياع و اقطاع او را به دستور قديم معاف و مسلم داشتند و آخر در همان ايام به موجب كلام وحى نظام كه " نحن بنو عبد المطلب، ما عادانا بيت الا وقد خرب، و ما عا وانا كلب الا وقد جرب قاضى محمد خانه خراب كه چون سگ به بد نفسي قناعت كرده بود و با آن گزيده خاندان عبد المطلب اظهار عداوت مىنمود به نائره انتقام الهى و آتش غضب پادشاهى به حال سگان مردوجان پليد به زبانيه دوزخ سپرد " وسيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون ".
و از جمله مصنفات ايشان كه متداول و مشهور شده كتاب صد باب أسطرلاب است فساق الكلام الى آخر ما مر ذكره عند الكلام فيما نسب الى القاضى من الكتب و لم يثبت كونه منه (انظر ص 66، س 13 - 9) ديگر شرح زيج جديد كه مصدر آثار غرائب گوناگون و مظهر بدايع صنع كن فيكون است ديگر كتاب در علم طب كه در معالجات آن موافقت آب و هواى خوزستان را رعايت كرده ديگر رساله در تفسير آيه كريمه " واذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الابليس أبى واستكبر وكان من الكافرين " كه آن را به التماس يكى از اعيان آن ديار تأليف نموده و در آنجا بسيارى از حقايق و دقايق درج فرموده وفات أو " أقول: ذكر علاء الملك في محفل الفردوس هذه الترجمة مثل ما مر حرفا به حرف الا ان القاضى ترك بياضا لضبط تاريخ وفاته و لم يكتبه، ثم ان عندي نسخة خطية نفيسة صاحبة مزايا من المجالس (من جمله تلك المزايا نقل تاريخ تأليف الكتاب عن خط القاضى