- ص - اگر چه ملتفت طب نه ولى به مثل * اگر خيال تو در خواب بنگرد بيمار خواص يمن قدوم تو در لباس خيال * صحيح و سالم از خواب سازدش بيدار ز منشآت تو صابى و صاحب از حيرت * به خود فرو شده مانند صورت ديوار مصنفات تو هر يك ز شرعى و حكمى * جمال شاهد تصنيف راست خال عذار سپهر منزلتا بنده را به آن درگاه * كه هست كعبه اخيار و قبله ابرار عقيده اى است كز اين پيش داشتند مگر * به خاندان نبوت مهاجر وانصار به خدمت تو ز اخلاص غايبانه خويش * اگر شروع نمايم به عشرى از معشار هزار فقره در آن باب طى شود كه هنوز * بيان نگردد از آن مدعا يكى ز هزار به حضرت تو كه باشد مدار فضل و هنر * كسى كه تحفه شعر آورد به معرض بار اگر چه تحفه او در ازاى فضل تو نيست * شبيه زيره به كرمان و نافه و تاتار ولى چو بزم تو دار العيار معرفت است * عجب نباشد اگر نقدى آورد به عيار بجز تو كيست ز الماس طبع موى شكاف * بجز تو كيست ز اعجاز فضل وحى گزار كه شاعر از پى محض قبول خاطر او * به فكر دقت شعر آنقدر كند اصرار كه از خيال دقيق آنچنان دقيق شود * كه همچو رشته تواند گذشت از سوفار در اين قصيده چو گشتى مرا ز كثرت فكر * دماغ فاسد و خاطر كليل و مغز فكار به ياد مدح توهم مشتغل به آن شدمى * كه هم به باده توان كرد دفع رنج خمار ولى خوشم كه چه معلوم حضرت تو شود * كه چيست رتبه اشعار من كنى اشعار كه اى سخنور جادو بيان عفاك الله * كه ختم شود به زبان تو نوبت گفتار به همت تو اگر همت تو يار شود * اساس مدح رسانم به گنبد دوار و گر ز مهر قبول تو پر توى يابم * برم چو شعرى بر چرخ پايه اشعار به عهد انورى و روزگار خاقانى * كه داشت نقد سخنشان روائى بازار هم از موافقت روزگار بود كه بود * و زير شعر طلب پادشاه شعر شعار
(٩٩)