و الا نهمت او بر اكتساب باقيات صالحات و اقتناء درجات عاليات مقصور بود و از اسباب دنيوى به قدر ضرورت اكتفا نموده فواضل آن را صرف فضايل و مثوبات اخروى مىفرمود ولهذا سلاطين مشعشع كه حلقه ارادت او را در گوش و غاشيه متابعتش در دوش داشتند هر جند منصب جليل القدر صدارت خود را بر او عرض نمودند قبول نفرمود و بعد از آنكه سلطان سيد على بن سلطان محسن مبالغه بسيار در آن باب نمودند آن حضرت قاضى عبد الله پسر خواجه حسين مذكور را كه تلميذ و فرزند معنوى او بود صدر ايشان ساخت و خاطر شريف را از وسوسه تكاليف ايشان پرداخت و چون سن شريف او به حدود تسعين رسيد و قواى ظاهرى و باطنى ضعيف گرديد گرد فتور بر حديقه حدقه او نشست و زنگار كلال در مرآت نظر اثر كرد و گوش تيز هوش كه از سروش ملك و خروش مسبحان فلك و در جوش، و صوفى وار با وجد و سماع هم آغوش بود و ديب نمل را بر كثيب رمل استماع مىنمود مانند اهل فقر حلقه " في آذاننا وقر " در قصبه غضروف كشيد حضرت پادشاه غفران پناه شاه اسمعيل صفوي انار الله برهانه به تسخير ممالك خوزستان متوجه شدند و چون بعد از كشتن سيد على والى خوزستان و تسخير شهر حويزه و قتل عام طايفه مشعشع بى توقف به شوشتر نزول اجلال فرمودند سيد نور الله با وجود ضعف و پيرى بيمار بود و به استقبال آن پادشاه دين پناه اقدام نتوانست نمود بنا بر اين بعضى مفسدان آن ديار به قاضى محمد كاشى كه صدر آن پادشاه كامكار بود گفتند كه سيد نور الله بيمارى را بهانه ساخته و بواسطه رابطه كه او را با سلاطين مشعشع بوده از استقبال حضرت پادشاه و زمين بوسى درگاه تقاعد نموده آن قاضى جابر كه به شرارت ذات و شر است طبع و خشونت خلق مشهور و طينتش به قساوت قلب و استعمال مكر و اراقت دم نسبت بجميع اهل عالم مجبول و مفطور بود گواهى آن مفسدان را به سمع قبول شنيد و پى فتواى اشاره عليه قاهره در مقام مؤاخذه و مصادره آن سلاله ذريه طاهره گرديد اتفاقا پادشاه دين پناه در ايامى كه به شوشتر نزول اجلال داشتند حكم فرموده بودند كه مردم آنجا درهاى خانه
(١١٥)