(تمثيل للتواضع) دانه گندم بودش اندر كمون * بس كمالات وبروزات و شئون گر نهيش اندر مكانى خوب و پاك * داريش محفوظ از هر آب و خاك با هزاران احترام و احتشام * گرد از او گيرى و بنوازيش تام سالها باشد همان گندم كه هست * بلكه گردد سست و خشك و خار و پست ليك چون افتاده شد در خاك و آب * از علا بگذشت و شد يار تراب پايمال و پست و خار و زار شد * در پى اظهار آن اسرار شد در بروز آورد از شق جيوب * ريشه و عقد كه و خار وحبوب همچنين مى دان تو خود را اى فلان * دارى اندر بس كمالات نهان تا نگردى اين چنين افتاده پست * بر نيايى آن كمالاتت كه هست (اختيار بندگى حق و آزادى از غير) بندهء خلقى و آزادى ز حق * اى عجب گردانده اى يكسر ورق بندگى كن خالق قهار را * يار را جو و بهل اغيار را غير چون آمد ميان آمد ميان * ورنه جز يك رو نمى بينى عيان شاهد اين مدعا و گفتگو * كل شئ هالك الا وجهه وجه حق بين وز روها رو بتاب * نيست شو در هست وزان هستى بياب زان كه سر هست و هستيها از اوست * ها درون مغز شو بيرون ز پوست (حكايت) داد عثمان كيسهء زر بر غلام * كين ببر بر بوذر آن مرد تمام گر كند بوذر قبول زر ز ما * سازمت آزاد در راه خدا
(١٠٣)