امام در شهر نيشابور، در پاسخ تقاضاى مردم و خواهش بزرگان و دانشمندان آن روز، در اجتماعى كه هزاران نفر در آن گرد آمده بودند و در انتظار شنيدن جملاتى از آن حضرت بودند، كه روشنگر راه زندگى آنان باشد، سخن از جهان بينى توحيدى اسلام به ميان آورد.
با مقدمه اى بسيار جالب و گيرا، حديث توحيد را مطرح كرد، با توجه به اين كه بايد مأموريت واقعى خود را از نظر رهبرى واقعى انجام داده و مسأله اى اساسى عنوان كرده مىشد، نه از يك گوشه زندگى يك مطلب ساده اى را به عنوان پند و موعظه، آن هم در آن زمينه كه از هر پند و موعظه اى تنها در راه هدفهاى شخصى سياسى واجتماعى حاكم استفاده يا سوء استفاده مىشد.
آرى، امام حديث توحيد را مطرح كرد، از قول خداى بزرگ كه همه عوالم هستى را آفريده است:
" كلمة لا إله الا الله حصنى.... " توحيدى كه هم افراد و هم ملتها را از همه نكبتها و عذابها نجات مىبخشد، توحيدى كه نداشتن آن مستلزم همه گونه اسارتها و نكبتها و سختى ها در اين جهان و آن جهان است.
بعد از بيان آن حديث، وقتى قافله خواست حركت كند، امام سر از هودج بيرون آورد، بطورى كه توجه همه مردم كه در حال حركت آن حضرت را نگاه مىكردند جلب كرد، مثل اين كه مىخواست مطالب ديگرى بگويد.
آرى، مىخواست با زمينه مساعدترى كه ايجاد مىكند مطلب مكمل و اساسى را ياد آورى كند، لذا اضافه كرد:
" و لكن بشرطها وشروطها " و سپس اشاره به خود كرد و ادامه داد: