چرا امام پيشنهاد خلافت را نپذيرفت امام (عليه السلام) با اين كه به خوبى از موقعيت و نقش رهبر آگاه بوده، و مىدانست كه يك رهبر چه تأثير عميق و همه جانبه اى در طريق اصلاح يا افساد جامعه دارد، و چگونه همه نيروها و انديشه هاى افراد و جامعه با يك رهبرى شايسته براى اصلاحات بسيج مىشوند، و با وجود رهبرى فاسد و خودكامه همه چيز، حتى كارهائى كه ظاهرا كار شايسته معرفى شده اند، در راه بيشتر غافل نگاهداشتن، مىتوانند مؤثر بوده و رجحان عادى خود را هم از دست مىدهند، با همه اينها امام، امام بر حق، اين پيشنهاد را نپذيرفت.
بايد ديد آيا امام مىتوانست پيشنهاد امامت و زمامدارى را بپذيرد، و آنگاه اوضاع جارى، كه در طول نيم قرن با خلافكاريهاى بنى عباس پيش آمده است را به حال خود بگذارد.
اگر امام بخواهد اقداماتى اساسى در زمينه اصلاحات اجتماعى بنمايد و طبق وظيفه امامت خود ريشه هاى فساد را كه خوب مىشناخت از بيخ و بن براندازد، بايد ديد با چه مسائلى روبرو مىبود.
او كه اهل سكوت در برابر مظالم نبود تا به همين اندازه كه بعنوان رياست دست يابد قانع باشد، و براى اين كه مبادا ناراضى درست شود همه بى بند و باريها را به حال خود بگذارد.
البته شرائط انجام دگرگونيهاى بنيادى و تغييرات اساسى، تا آنجا كه مربوط به كاردانى امام بود محققا وجود داشت، اما طرف ديگر قضيه، يعنى پذيرش محيط و امكانات زمانى و مكانى، آيا مقتضى پذيرش اين پيشنهاد بود، محققا جواب منفى است.