گويد: امام رو به قبله نمود و سخنانى را ذكر كرد، آنگاه گفت:
خداوندا! گوش و چشم و قلبش را در اختيار گير، و او را به راه حق بازگردان.
گويد: امام در حالى كه دست راستش را بلند كرده بود اين گفتار را فرمود، يزيد گويد: هنگامى كه برادرم از نزد امام بازگشت مرا از ماجرا با خبر ساخت، به خداوند سوگند كه مدت زيادى نگذشته بود كه به مذهب حق - شيعه - در آمدم.
(82) دعاى آن حضرت هنگامى كه مأمون آن حضرت را براى قبول خلافت تهديد كرد پروردگارا! تو مرا از اين كه خود را بدست مرگ بسپارم منع نمودى، و ولايتعهدى را نپذيرم، اگر از طرف مأمون تهديد به مرگ شده ام و اكراه و اجبار شده ام، همچنان كه يوسف ودانيال مجبور شدند، چه اين كه اين دو ولايت را از طرف طاغوت زمانشان پذيرفتند.
پروردگارا! تنها عهد و پيمان تو محكم بوده، و ولايت تنها از طرف تو اعتبار دارد، پس مرا براى بر پا داشتن دينت و زنده نگاه داشتن سنت پيامبرت موفق گردان، بدرستى كه تو مولى و ياورى، و تو بهترين مولى و بهترين ياورى.