مرو از مقدم او شد ز صفا باغ ارم خبر از طوس مگر آمده با پيك صبا * كه چو گل كرده به تن پيرهن صبر قبا از غريب الغرباء * از غمش آل عبا طور سيناى تجلى شده يكسان با خاك * گوئى از سوز غم و حسرت آن مهر لقا سينه سينا چاك * خر موسى صعقا يوسف مصر حقيقت چو شد از يثرب دور * پير كنعان طريقت به سرودى ز قفا شد به پا شور نشور * نغمه وا اسفا تا كه آن قبله آفاق روان شد ز حرم * سيل خوناب غمش موج زد از ام قرى خون فشان شد زمزم * تا ثريا ز ثرى چون سنا برق حقيقت به سنابا رسيد * از تجلاى شكوهش دل آن كوه رسا عرش بر خود لرزيد * نعره زد رعد آسا مرو از مقدم او شد ز صفا باغ ارم * ز فروغ رخ او مطلع انوار هدى شد پناهگاه امم * ملجأ شاه و گدا طوس شد از شرف مركز طاووس ازل * سزد ار بوسه زند بر ره او عرش علا يا كه ناموس ازل * جل شأنا وعلا آه از آن عهد ولايت كه با نامش بستند * نشنيدم كه به آن عهد كس كرده وفا دل او را خستند * مگر از زهر جفا
(٤٠٩)