امام از اين خبر آگاهى يافت مردم را براى اجتماع نمودن فرا خواند و آن گاه بالاى منبر رفته و پس از حمد و ثناى الهى دستور داد مردم آماده شده و بسوى نخيله كه قرارگاه نظامى ايشان بود حركت كنند.
مردم كه از سپاه شام مى ترسيدند گوئى مرگ را در جلوى ديدگانشان مى ديدند، از اينرو رنگشان زرد و زبانشان لال شد، و سلامتى و تن آسائى را بر هر كار ترجيح مى دادند.
هنگامى كه صحابي بزرگ پيامبر (عدى بن حاتم) سكوت مردم را ديد چنين گفت:
من عدى بن حاتم هستم، سبحان الله، چه موقعيت زشت و رسوائى داريد، آيا فرمان امام و فرزند پيامبرتان را نمى پذيريد، كجايند آن سخنوران توانائى كه زبانشان به هنگام سخن دلها را مى شكافت، شما هنگاميكه ديوارى را مى بينيد مثل روباهان به سوراخ مىخزيد آيا از دشمن خدا نمى ترسيد و عيب و ننگ آن را نمى فهميد، آنگاه رو به امام كرد و فرمانبردارى خود از ايشان را علام داشت و در پايان گفت: من اكنون به قرارگاه مى روم هر كس مى خواهد با من بيايد، أو از مسجد خارج شد و بدون آنكه كسى أو را همراهى كند به نخيله رفت.
همچنين سرداران بزرگ لشكر امام از رفتار مردم دچار خشم و سراسيمگى فراوان شدند، و مردم را از سستى شان بر حذر داشته و روح نشاط و هيجان براى جنگ و روياروئى با دشمن را در آنها برانگيختند، امام از ابراز وفادارى شان قدردانى كرد.