اردبيل شدم و چون وصف درس حاشيه مطالع مير أبو الفتح شرفه عالم گير شده بود خيال كرده بودم كه درس گفتن او خارج از طوق بشر است لاجرم از غايت حرصى كه به طلب علم داشتم التماس درس حاشيه مطالع از او كردم و خود شروع در درس شرح تجريد و حاشيه قديم نمودم و تمام طلبه كه شرح تجريد و حاشيه پيش او مىخواندند به من رجوع كردند و چون دو درس از حاشيه مطالع خواندم مير أبو الفتح انصاف آورده گفت كه ملا شما را حاجت خواندن شرح مطالع نيست به درس آن مشغول شويد و اگر جاى مشكلى روى دهد با ما مطارحه آن كنيد آنگاه جميع حواشى و متعلقات حاشيه مطالع با حواشى خود پيش من فرستاد و پسر خود مير أبو طالب را نيز گفت كه به درس حاشيه مطالع او حاضر شو و چند ماه كه در اردبيل بودم به امير أبو الفتح صحبت نيك در گرفت و با او مطارحه و مباحثه بسيار شد و چون من سخنان بسيار در اثناى شرح حاشيه مطالع بر طلبه القا مىكردم خدمت مير گمان برده بود كه تعليقه مىكنم در وقتى كه از اردبيل متوجه گيلان شدم به من گفت كه مسورده تعليقه كه بر حاشيه مطالع كرده ايد بما بدهيد گفتم كه تعليقه نكرده ام و تا غايت عادت بر قيد سخنان واقع نشده و چون از آنجا به گيلان آمدم و شروع در درس سديدى موجز پيش صدر الشريعه كردم ديدم كه علميت او سهل است اما جهت ضبط بعضى اصطلاحات و مسموعات طب اكثر شرح سديدى را بر او خواندم و صدر الشريعه چون قانون نخوانده بود و ديد كه سليقه مرا در طب مناسبت تمام است گفت كه اگر كليات قانون مباحثه شود خوبست پاره از قانون نيز مباحثه شد
(١٠٧)