- فا - خواهم نويسانيد و چون آن تصانيف را قربة الى الله نموده نه از براى اظهار فضل و خود نمائى زياده از اين در مدح آن سخن نمىگويد و اين نيز كه گفته شد از باب تحديث بنعم الهى است نه اظهار فخر و تزكيه نفس كه مؤدى به نامه سياهى است " الى آخر المكتوب.
اقول: لعل عدم ذكر القاضي اسمه في كتبه كان في اوائل الحال وذلك لان اسمه مذكور فيما وصل الينا من كتبه حتى في كتاب مصائب النواصب المبحوث عنه في هذا المكتوب كما مر ذكره تفصيلا.
تصريح القاضى بعدم ثبوت نسبة خطبة البيان الى امير المؤمنين (ع) مما ينبغى أن يستطرف من محتويات الرسالة ويذكر هنا أن المير يوسف على الحسينى (ره) قد استدل على مطلوبه في ضمن دلائله ببعض عبارات خطبة البيان والقاضى (ره) اعترض عليه بعدم ثبوت نسبة الخطبة الى امير المؤمنين عليه السلام وهذه عين عبارة القاضى في المكتوب الخامس " ديگر نوشته اند كه از عبارات خطبة البيان و غيره چون ثابت نموده ايم كه حضرت امير را اطلاع بر جميع ضمائر بود به طريق اولى لازم آيد كه حضرت پيغمبر عليه السلام نيز چنين باشد جواب آنست كه " ثبت العرش ثم انقش " سخن در اثبات است و خدام تا غايت نه اثبات صحت خطبة البيان به حضرت امير كرده اند و نه اثبات اراده عموم كه از ظاهر آن فهميده اند و در رقعه هاى سابق مكررا منع هر دو مقدمه نموده ايم پس چگونه مىگويند كه از عبارات خطبة البيان اثبات مدعا كرده ايم (الى ان قال) " ديگر نوشته اند كه در صحت نسبت خطبة البيان به حضرت امير دغدغه نمودن جا ندارد زيرا كه عقل ناطق است به آنكه هر كس را ذره از ايمان باشد اين نوع سخنان بلند از زبان حضرت امير عليه السلام نشنيده نقل نمىكند جواب آنست كه دغدغه در صحت نسبت خطبه مذكور بنابر آنست كه هنوز ايمان راوى آن خطبه بر ما ظاهر نشده و هر گاه حال بر اين منوال باشد و اصول مذهب بر خلاف آن دلالت كند حكم جزم بر عدم صحت بايد كرد چه جاى دغدغه و تردد و الا لازم آيد كه كلام فصيح بليغ بر طبق كلام خدا ترتيب نمايد يا كلام بلند فصيح را نسبت به انبياء و ائمه دهد تصديق به آن لازم باشد و خدام خود در همين رقعه خبرى نوشته اند كه هر روايتى كه موافق قرآن نباشد باطل